حدود نه شب هست و تازه رسیدم خونه
آزمایشگاه زمان خیلی زود میگذره
نه فقط من
بقیه هم حس می کنند زمان پرواز میکنه
حدود نه شب هست و تازه رسیدم خونه
آزمایشگاه زمان خیلی زود میگذره
نه فقط من
بقیه هم حس می کنند زمان پرواز میکنه
امروز ی روز بسیار گرم بود و من فقط
تایم ناهار که از غار آزمایشگاه بیرون اومدم
فهمیدم چقدر گرمه!
باید تا رستوران بریم و گاهی حتی
دو یا سه ماشین همگی با هم میریم رستوران
شماره یک:
میتونم بگم یکی از فشارهای ذهنیم
با شروع کار آزمایشگاه با استاد جان رفع شده
دیشب یکی از مانتوهای سرکارم رو با اتو سوزوندم
مامان همیشه اصفهان مانتوهای من را میده خشکشویی
تهران که بودم ی مانتو خنک را شستم و بعدش اتو زدم
وسط اتو زدن فکر کنم حواسم پرت بود
درجه را به جای کم کردن هی زیاد کردم
قشنگ مانتوم برشته تنوری شد!:)))
هر مانتوی دیگه سوخته بود ناراحت نمی شدم
روی خنکی این یکی حساب کرده بودم!!