روزانه نویسی

من خوبم شما خوبی؟

گفته بودم آزمایش دادم و نوبت سی تی اسکن دارم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده

لبخند مامان

چند وقت بود هر چی به وکیل پرونده نفقه زنگ میزدم

که بیاد برای فسخ وکالت نمی اومد

هی میگفت زنگ میزنم هماهنگ می کنم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده

رنگ واقعیت

می تونم بگم این چند روز خیلی روی رفتارم و خودم کار کردم

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده

دختری به نام بیتا.............

مراسم تولد به خوبی پیش رفت

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده

هدیه تولد

روز جمعه عصر رفتم گلخونه

خوب شد زود رفتم

از ساعت هفت گلخونه تعطیل میشه تو ماه رمضان

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده

پنجشنبه

پنجشنبه صبح بالاخره وقت کردم برم آزمایشگاه

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده

قرار چهارشنبه

چهارشنبه صبح با استاد جان قرار داشتم

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بهی ستوده

تو رو نفس می کشم....

اصلا دلم نمیخواد پست های این چند روز رو هول هولکی و سریع بنویسم

دلم میخواد ی جایی گوشه این وبلاگ این روزها ذخیره بشه

شاید همین طور که الان لبخند روی لبم هست

روزها و شاید سالهای آینده با خوندن این روزها لبخند بیاد روی لبم

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده

کمی ذهنم را خالی کنم روی صفر و یک ها...

 

کتابی که قرار بود بنویسم همچنان تو ذهنم نوشته میشه

هنوز وقت نکردم روی کاغذ بیارم

ولی باید تو این چند روز حتما بنویسم

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
بهی ستوده

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی .. تو بمان و دگران وای به حال دگران

مرحوم قرار بود عکس هایی که دستش دارم رو برام بیاره

کلی بد قولی کرد و مثل همیشه تلاش کرد حرصم بده

خداروشکر آنقدر درگیری های ذهنی جدید دارم

که مرحوم و کارهاش نمی تونه ذره ای ناراحتم کنه

بگم حتی در مقابل کارها و رفتارهای اخیرش میخندم باورتون میشه؟

یعنی تا این حد خجسته دل شدم

و اما جریان امروز و اشکی که نشست گوشه ی چشمم

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهی ستوده