دیشب که از شام برگشتم
به این فکر کردم که چقدر مرحوم خوش شانس بوده
بعد یکدفعه انگار ی حقیقته سیاه و زشت جلوم سبز شد
دیشب که از شام برگشتم
به این فکر کردم که چقدر مرحوم خوش شانس بوده
بعد یکدفعه انگار ی حقیقته سیاه و زشت جلوم سبز شد
امشب با آقای دکتر شام خوردم
و همین امشب پرسید که دوست دارم باز ببینمش؟
و گفتم بله
شماره یک:
با آقای دکتری که دوستم معرفی کرد
برای هفته ی بعد قرار گذاشتم
بخاطر بسته بودن کافی شاپ و رستوران
مجبور شدیم تایم شب قرار بذاریم
فقط حواسم بود سه شنبه نباشه!
نمی دونم این پست کی منتشر میشه
الان عصرِ چهارشنبه نهم فروردین هست و ما
ظهر رسیدیم خونه پدری
ناهار املت خوردیم و یکمی خونه را گردگیری کردیم
کلی کار داریم برای انجام
سال 1402 شروع شد و داره تند تند پیش میره
ی جایی نوشته بود ترکیب عید و ماه رمضان خودِ نازنین زهراست!:)))